قدر

به نام خداوند

سلام

اين يه هفته هم واقعاً  به سختي تونستم تحمل كنم فقط مي خواستم تحملم رو بسنجم و مثل اينكه يه جورايي هم واقعاً معتاد شديم به اين اينترنت صاب مرده.  به هر حال بازم باهميم و... Lets go

 

به جهان مي آييم تا روياها و آرمان هامان را بجوييم. اغلب آن چه را كه در دسترس مان هست،دست نيافتني مي كنيم. هنگامي كه به اشتباه خود پي مي بريم، احساس مي كنيم وقت خود را تلف كرده ايم و در دور دست ها، به جست و جوي همسايه مان رفته ايم. خود را به خاطر اين اشتباه سرزنش مي كنيم، به خاطر تلاش بي حاصل مان و به خاطر مشكلاتي كه ايجاد كرده ايم.

استاد مي گويد:

- در زندگي ما چيزهاي مشخصي هست كه مهري بر خود دارند كه مي گويد:" تنها هنگامي قدر مرا مي داني كه مرا از دست داده باشي... و دوباره مرا بازيابي.

شعر

به نام خداوند

برام اين شعر جالب و احساس برانگيز بود. تو يه وبلاگ ديدمش اميدوارم شما هم  اين شعر رو دوست داشته باشين.

بابا برای دادن افسوس نان ندارد

سارا برای ماندن هیهات جان ندارد

دارا انار خود را هرگز ندیده با چشم

نقاشی انارش تاب و توان ندارد

مادر همیشه سیر است این را همیشه گوید

نور کمی ولیکن در دیدگان ندارد

در کاغذ مراد دارا همیشه بوده

یک سفره پر از نان اما و آن ندارد

آن مرد آمد و رفت چتری نبود دستش

او یک لحاف کهنه در خانمان ندارد

دیشب برای خوابش دنبال سایبان بود

جایی برای امشب در سایبان ندارد

سارا سه روز بیمار افتاد بعد از آن مرد

او تک ستاره ای هم در آسمان ندارد

ای شاعر تکیده کم گوی از زمانه

دارا تویی که از خود نام و نشان ندارد

زمستان

به نام خداوند

زمستان

به یادم هست آن سوز زمستان را، عزیزا

که چون خورشید بر یخ بسته جان من دمیدی

به یادم هست آن پاییز غم زا را

که تنها بودم و تنها، تو اما ناگهان از راه رسیدی

کبوتر وار، در باغ سکوتم از این شاخه به آن شاخه پریدی

مقصد از مقصود ما هم دورتر

راه ناهموار بود و همسفر ناجورتر

در نهایت بی نهایت خفته بود

دل مردد بود و هم آشفته بود

آسمان تاریکتر از هر لحظه شد

گفتگوها چون علفها هرزه شد

جز جدایی چاره ای بهتر نبود

لحظه ای شیرین تر از آخر نبود.

زهد

به نام خداوند

 

براي كسي كه نمي تواند دوست بيابد، ترك دنيا حاصلي ندارد. اگر كسي نتواند خرج زندگي اش را درآورد، سوگند فقر به جايي نمي رسد. و اگر كسي هم اكنون ترسوست، تواضع پيشه كردن هيچ معنايي ندارد.

داشتن و رها كردن دارايي يك چيز است، و نداشتن و محكوم كردن آنان كه دارند، چيزي ديگر. براي يك شخص ضعيف آسان است كه دور بگردد و فروتني مطلق را موعظه كند، اما چه حاصلي دارد؟

استاد مي گويد:

- كار خدواند را بستاييد. آن گاه كه با جهان رويارو مي شويد، بر خود غلبه كنيد.